- ۹۶/۱۲/۱۰
- ۰ نظر
بگیرد دل به گردن بار سنگین گناهش را
اگر یک شب بگیرم در بغل موی سیاهش را
به هر سو میروم صد ها رقیب تازه میبینم
چُنان فرمانده ای گم کرده در میدان سپاهش را
به صد ها حیله میگویند از تو دست بردارم
کدام عاقل به دشمن میدهد پشت و پناهش را !؟
تو را میخواهم و این "خواستن" فعل عجیبی نیست
که شب _ با آن سیاهی _ دوست دارد قرص ماهش را
من آن مَردم که ترک دود را گفته است اما حیف
که روشن میکند بعد از تو هر شب اشتباهش را
محمد صادق امیری فر