تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

چند بیت از غزلی تازه

برای ایران و درد هایش....

یلدایتان هم مبارک باد🍉❤



نام تو را در خاطرم لبریز میخواهم
یاد تو را ای شعر! شور انگیز میخواهم
سبزینگی توامان شاخه هایت را
از  سیستان تا پهنه ی تبریز میخواهم 


محمد صادق امیری فر

به چشم هایم نگاه کن

به سیاهی شب

               در دل سپید ماه 


به ستاره هایی که در آن ها حلقه میزنند و 

نفسم را

 به شماره میندازند


نردبان ها سوخته اند!

خزنده ها انتظار میکشند!

زندگی اجباری تر از آن است که 

شطرنج باشد

باید تاس 

بیندازیم و حرکت کنیم!


بیندازیم و بیفتیم

تا شانس بیاوریم 

و آنقدر فراموشی بگیریم

که گورمان را در قبرستان گم کنیم.


#محمد_صادق_امیری_فر


چه میشود که دوباره به گوش من برسانی
پریِ شعرِ معاصر از آیه های زمینی
برای من بسرایی به قدر قدمت دنیا
به وسعت هیجانم کنار من بنشینی

تو را چگونه بخوانم؟! مثال معجزه مانی
شبیه حفر قناتی درون قلب کویری
دعای هر شبم اینست در سپیدی صبحش
شبیه طفل صغیری مرا به سینه بگیری

فقط نه گبر و مسلمان، مرید منبر موسی
مطیع مکتب عیسی، هزار مذهب فاخر
هزار بالغ عاقل... به دست موی تو مجنون
هزار عاقل کامل...به چشم های تو شاعر!!

و موی مشکی خود را چنان گره زدی از پشت
که در نظر متبادر شدی به یک مه کامل
زدی به آب و دویدی که از سر رد پایت
نهنگ عاشق دریا زده به سینه ی ساحل

شمیم عطر بهاران! آهای حضرت ری را !
تو را کسی نتواند ازین سپیده بگیرد
آهای ژاله ی لاله ! آهای قطره ی باران !
تو را کسی نتواند از این تکیده بگیرد


محمد صادق امیری فر