تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

از زبان تمام مادران شهدای گمنام

تقدیم به مادر شهید بهروز صبوری :




هی تیک و تاک بود و مدام انتظار بود
در من هزار ساعت شماطه دار بود

فکرم هنوز عطر خوش سبز سیب داشت
چشمم عجیب گریه ی امن یجیب داشت

نقش تو را به پیکر هر خواب میزدم
عکس تو را به سینه ی هر قاب میزدم

گفتی خزان به برگ بهارت نمیزنی
مردی و زیر قول و قرارت نمیزنی

جارو زدم از این دل خسته ممات را
پاشیدم آب چهره ی زرد حیاط را

تا که بیای و پای مرا بالشت کنی
این خسته را نهفته در آرامشت کنی

تا کی تو را به نیمه شبم آرزو کنم
این پاره پاره های جگر را رفو کنم

بغض همیشه را به گلویم نیاورم
هی شوکران سینه ی خود در سبو کنم

هم صحبتی به وسعت دردم نیابم و
با زخم های کهنه ی خود گفتگو کنم

سجاده ای به وسعت صبرم بیابم و
از اشک چهره ام طلب آبرو کنم

باید دوباره سر به گریبان فرو کنم
از من گذشته تا که دگر های و هو کنم

هر جبهه ای به خاک سپردم نماز بود
هر نامه ای به جبهه رساندم نیاز بود

خاک به خون تپیده سرم را پناه دار
دیگر بیا و حرمت من را نگاه دار

حقم دگر نظاره به روی جوان که هست
مزدم نشانه از بدنش_استخوان_ که هست

ای آسمان روشن هر نور دیده ای
امشب کجا به سینه ی خاک آرمیده ای

امشب کجا بهانه ی مادر گرفته ای
آتش برای قصه ی یک "در" گرفته ای

شاید شدی اسیر و در آن بند بند عشق
محفل برای زینب خواهر گرفته ای

یا در میان مکتب "خون در قبال دین"
سرفصل های معتبر از "سر" گرفته ای

جان منی و از تو عجب نیست این همه
مردانگی ز حضرت حیدر گرفته ای

از کودکی به نام علی شیر خورده ای
نوش تو باشد آنچه که در برگرفته ای


محمد صادق امیری فر