تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

ساعت 15 دقیقه مانده تا به 2.

از ساعت 5 عصر تا 10.30 شب سرکار بودم. حالا باز نشسته ام سر مقاله مثنوی... اصلا نمی‌دانم چه از آب در خواهد آمد.

در نتیجه اش نمی دانم چه بنویسم اما در مقدمه اش نوشته ام:

 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

در آیین اسلام توجه به خویشتن یکی از مسائل مهم برای رسیدن به کمالات انسانی است و در تایید این مهم سخنان بسیاری را می‌توان بازگو نمود که " مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ"؛ هرکس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت، یکی از این موارد است.

در قرون جدید مبحث درون‌گرایی و اثرات مخرب و گاهی مفید آن بیش از پیش توجه روانشناسان را به خود جلب کرده و این موضوع مورد بحث و واکاوی های زیادی قرار گرفته است.

از سوی دیگر مولانا که یکی از بزرگترین شاعران و اندیشمندانِ مسلمانِ ایرانی است در آثار خود به‌ویژه مثنوی‌معنوی _که دربردارنده‌ی مضامینِ نغز آموزشی و تربیتی فراوانی است_ به موضوع درون‌گرایی و خلوت و اثرات مخرب و مفید آن اشاره می‌کند و جنبه های مختلفی از این مسئله را در مقابل خواننده می‌گذارد.

این مقاله علاوه بر بیان چیستیِ درون‌گرایی از دیدگاه روانشناسی‌ مدرن و برخی از گزاره های این موضوع که در منابع اسلامی آمده با توجه به ابیات مرتبط در مثنوی، کوشیده تا دیدگاه قابل قبولی از این مبحث را در اختیار خواننده قرار بدهد و رهنمونی باشد برای افرادی که به این حوزه مطالعاتی علاقه‌مندند.

درباره پیشینه‌ی این تحقیق نیز لازم به ذکر است که موردی مبنی بر درون گرایی در مثنوی با توجه به مبانی علم روانشناسی یافت نگردید.

 

 

یکشنبه ها زیادی شلوغ است. برخلاف ممالک غربی که یکشنبه هاشان خلوت است برای من یکشنبه ها همیشه شلوغ بوده است.

امسال که دیگر خیلی خیلی. 

امروز یکشنبه بود.

دیشب ساعت 5 صببح خوابیدم!!! بعد ساعت 9 بیدار شدم . تنها بودم . صبحانه ی کوچکی خوردم . رفتم سراغ مشاهده ی و نقد پایان نامه ای که دیشب استاد فرستاده بود . تا 11.30 درگیرش بودم بعد کلاس تصحیح متون شروع شد تا 1ادامه داشت بعد از آن بلند شدم و نشستم پشت ماشین و رفتم تا قوتی برای ظهر بگیرم . 

خوشبحالم است که استانبولی را دوست دارم.

ابتدای کلاس عقاید را که ساعت 1.30 شروع می شد در ماشین گذراندم.

سپس به خانه رسیدم و همزمان با خورد و خوراک گوش میدادم که اشعریه و معتزله سر چه چیز هایی با هم اختلاف داشته اند و خوارج حرف حسابشان چیست.

کلاس 3 تمام شده بود . از چند دقیقه قبل از پایان کلاس خوابم برده بود تا ساعت 3.20 دقیقه . جمعا فکرکنم25دقیقه ای خوابیده باشم . 

ساعت 3.30 دو کلاس همزمانداشتم:قرآن و عروض.

کلاس هارا با هم فعال کردم تا نکته ای را از دست ندهم.

میانه ی کلاس نصاب کولر زنگ زد و گفت که امروز نمی تواندبیاید.

ساعت 4.30 کلاس هایم تمام شد. 

کمی شعیشع گوش دادم.

به یک گروه فرهنگی که به تازگی به من سپرده اند مطلب تزریق کردم.

فایل وورد مقاله ی عقایدرا برای استاد فرستادم

چشم هایم درد می ککند . باید استراحت کنم اما خیلی کار دارم.

 

امروز یکشنبه 2 خرداد 1400 است و من دیگر حوصله ویرایش این متن را ندارم.

اصلاچه کسی میخواند این ترهات را؟