تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره» ثبت شده است

۱۷ آذر ۱۴۰۰، چهارشنبه: 
بیدار شدن از خواب ساعت ۶:۱۵ دقیقه، میزان خواب دیشب ۴ ساعت و ۴۵ دقیقه: احساس دردی قابل تحمل در شقیقه‌ها و دو طرفِ پیشانی. 
ساعت ۱۲:۴۰ دقیقه، از مدرسه آمدم، اینترنت مشکل داشت و اعصابم را به هم ریخت، درد خیلی اندکی در شقیقه‌هاست، پاهایم خیلی سرد هستند.

پنج‌شنبه، ۱۸ آذر:
ساعت ۱۲:۴۰ دقیقه، احساس دردی اندک در شقیقه‌ها، دقیقا همان ساعت دیروز، اتفاق خاصی نیفتاده، فقط کمی نگران درس‌های نخوانده‌ و کارهای فراوانِ انجام نشده‌ام‌.
جمعه، ۱۹ آذر:
ساعت ۱۰:۴۰ دقیقه، احساسِ سردردی قابل تحمل در دو طرف جمجمه که احساس میکنم با تابیدن آفتاب کمی شدیدتر می‌شود اما کاملا قابل تحمل است، شاید به خاطر استفاده تقریبا زیاد از موبایل است و تابش نور به چشم‌ها هم باعث تشدید سردرد می‌شود.  
جمعه، ۱۹ آذر:
ساعت ۱۲ظهر، بیرون یک کاپوچینو خوردم، سردرد همچنان ملایم و آرام در دو طرف جمجمه حضور دارد، شاید به خاطر عینک است، می‌شود؟ نمی‌دانم! 
جمعه۱۹آذر:
ساعت ۱۴:۵۵ دقیقه. 
سری به شاد زدم و به سوالات بچه ها پاسخ دادم و تمریناتشان را دیدم، خیلی هایشان انجام نداده بودند، سر درد در شقیقه ها بیشتر شده، گردنم هم درد آمده، نمیدانم به خاطر نگاه کردن به گوشی است یا از اعصاب‌.