تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسمط» ثبت شده است

 


من هستم آن کسی که نبودم، از این به بعد
از شوق توست کشف و شهودم از این به بعد
با آیه آیه‌ های وجودم از این به بعد
تقدیم تو هر آنچه سرودم از این به بعد

آرامش همیشه‌ی من! دخترم! خیال!

 

محمدصادق امیری‌فر

اسفند۱۴۰۰

 

 

 

 

پ.ن:

موذن زاده داره رو مزارت نوحه می‌خونه...

دشمنی را تا ابد پنداشتیم
دوستی را استوار انگاشتیم
بی هدف بذر محبت کاشتیم
کاشکی سوی امیدی داشتیم
ما توقع از عصا برداشتیم

"ما ز یاران چشم یاری"؟ ،هیچ وقت!

هر چه چوب یار را خوردیم بس
عقل را در راه کج بردیم بس
خنده را در سینه افسردیم بس
بازی بی قید را بردیم بس
روح خود را سخت آزردیم بس

در فراقش بیقراری ؟ ،هیچ وقت!

زندگی بازی جان فرسای ماست
زخم خوردن عادت دنیای ماست
غصه در ماهیت فردای ماست
عالمی درگیر در فتوای ماست
گرچه سوز از سینه تا صفرای ماست

گریه و شب زنده داری؟ ،هیچ وقت!

با امیران حرف آزادی خوش است
با کبیران حرف آزادی خوش است
با صغیران حرف آزادی خوش است
با فقیران حرف آزادی خوش است
با اسیران حرف آزادی خوش است

در قفس صوت قناری؟ ،هیچ وقت!

راه و رسم معرفت مجهول نیست
بامرامی بسته به فرمول نیست
چند و چونش در پس کشکول نیست
دوستی با دشمنان مقبول نیست
روی خوش با هر کسی معقول نیست

مستراح ؟ آیینه کاری؟ ،هیچ وقت!


محمدصادق امیری فر

دشمنی را تا ابد پنداشتیم
دوستی را استوار انگاشتیم
بی هدف بذر محبت کاشتیم
کاشکی سوی امیدی داشتیم
ما توقع از عصا برداشتیم

"ما ز یاران چشم یاری"؟ ،هیچ وقت!



محمدصادق امیری فر

قسمتی از یک مسمط