تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد» ثبت شده است

.
شعر "مار و گنج" از کتاب "گیاه و سنگ نه، آتش" انتخاب شده است، در این اثر، شاعر ابتدا سروده‌اش را با یادآوریِ داستانی از یک قصه‌گو آغاز می‌کند، قصه‌گویی که در روزگارانِ جوانیِ شاعر، مسئله مهمی را با او در میان گذاشته و به نوعی نقشه‌ی گنجی به وی داده است، پس از آن به قسمتی از بدن معشوقه _ که طبق قیاس با گفته‌ی آن قصه‌گویِ پیر، گویی گنج‌هایی با ارزش هستند_ اشاره می‌کند و در پایان نیز از معشوقه سوال می‌کند که آیا مراقبِ دستبردِ افراد دیگر به این گنج‌ها هست یا نه؛ استفاده از گنج و ماری خفته در کنار آن، علاوه بر یادآوریِ داستان‌های قدیمیِ بسیاری در ذهن، خواننده را با یک تنش نیز رو به رو می‌کند و حس کنجکاوی وی را برمی‌انگیزد، تنشی که تا پایان نیز همراه شعر و مخاطب می‌ماند، یعنی آیا مارهای خفته بر گنج‌ها، نقش خودشان را به درستی ایفا خواهند کرد؟ آیا معشوقه، گنجِ با ارزشش را در برابر دستبردِ کسان حفظ خواهد کرد؟

استفاده‌ی هوشمندانه از تشبیه‌ها و ترکیب‌هایی مانندِ "قله‌ لغزان سینه"، که یادآور کوه‌های پوشیده‌ از برف است، علاوه بر بیان روشن بودن پوست(به واسطه‌ی کلمه‌ برف) تلویحاََ به هراس و بیم شاعر از دستبرد دیگران به آن نیز اشاره دارد( به واسطه‌ی کلمه لغزان)، مقایسه کنید اگر به‌ جای عبارت "لغزان" به عنوان مثال از "نستوه، رخشان، عریان و..." استفاده شده بود، چقدر باعث تنزل سطح کلام می‌شد.

همچنین، تشبیه رگ‌های روی پوست و یا موهایی که از اطراف شانه به روی سینه افتاده‌اند به " دو مارِ خفته‌ی در هم خزیده" از زیبایی‌های فوق‌العاده این شعرکوتاه است؛ نیازی به گفتن نیست که شاعر می‌توانست به‌‌جای واژه "خزیده" مثلا از عبارت "تنیده" استفاده کند اما از جلوه موسیقیایی و تصویریِ کار کاسته می‌شد، البته از شاعرِ واژه‌گزینی چون نادرپور توجه به این ظرایف اصلا عجیب نیست.

در پایان، علاوه بر انتخاب صحیح واژگان، از وزن و قافیه‌ی موجود در شعر که باعث ایجاد موسیقی و در نتیجه تاثیرگذاری بیشتر کلام شده‌است نیز نباید غافل شد. 
- با هم این سروده را می‌خوانیم:

ازقصه‌گوی پیر
در روزگار کودکی خود شنیده‌ام
کانجا که مار هست، نشانی ز گنج هست
زیرا که مارِ خفته، نگهبانِ گنج‌هاست
گویی تو نیز در پس این جامه‌ی حریر
گنجی نهفته‌ای
زیرا که بر دو قلّه‌ی لغزان سینه‌ات
نقش دو مارِ خفته‌ی درهم خزیده را
ترسیم کرده‌ای
جانا! بگو به من
آیا زِ دستبرد کسان بیم کرده‌ای؟ 
«نادر نادرپور» 

▪︎محمدصادق امیری‌فر
▪︎نگاهی به چند سروده از نادر نادرپور(۱)
____________________