تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد صادق امیری فر» ثبت شده است


بگیرد دل به گردن بار سنگین گناهش را
اگر یک شب بگیرم در بغل موی سیاهش را

 

به هر سو میروم صد ها رقیب تازه میبینم
چُنان فرمانده ای گم کرده در میدان سپاهش را

 

به صد ها حیله میگویند از تو دست بردارم
کدام عاقل به دشمن میدهد پشت و پناهش را !؟

 

تو را میخواهم و این "خواستن" فعل عجیبی نیست
که شب _ با آن سیاهی _ دوست دارد قرص ماهش را

 

من آن مَردم که ترک دود را گفته است اما حیف
که روشن میکند بعد از تو هر شب اشتباهش را


محمد صادق امیری فر



نام تو را در خاطرم لبریز میخواهم
یاد تو را ای شعر شور انگیز میخواهم

سبزینگی توامان شاخه هایت را
از سیستان تا پهنه ی تبریز میخواهم 

فرقی ندارد گندم از دست که بستانم 
خاک تو را _ای عشق!_حاصلخیز میخواهم

آنسوتر از رنگ و نژاد و مذهب و آیین
خالی تو را از دیده ی تبعیض میخواهم

ایران! تو را در نبض جان دوست دارانت
با رقص خون آمیز هر دهلیز میخواهم

ای محشر زخم آشنای لاله های سرخ
پاینده ات تا روز رستاخیز میخواهم

محمد صادق امیری فر

چند بیت از غزلی تازه

برای ایران و درد هایش....

یلدایتان هم مبارک باد🍉❤



نام تو را در خاطرم لبریز میخواهم
یاد تو را ای شعر! شور انگیز میخواهم
سبزینگی توامان شاخه هایت را
از  سیستان تا پهنه ی تبریز میخواهم 


محمد صادق امیری فر