تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

تو شعر میخوانی...

اگر خط خوشی دارم تمام علتش این است - که خط چشم هایت را همیشه مشق میگیرم

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمدصادق امیری فر» ثبت شده است


●نفس آخر زمستان بود...

 با شمیم بهار تا آمد
شاپرک ها پی نشانه شدند
و صدای قدم زدن هایش
بیت های یک ترانه شدند

●پشت شیشه نگاه میکردم...

با وقار تمام وارد شد
عطر گل ها پی اش روانه شدند
کهنه پا خورده های خانه ی ما
فرش هایی هزار شانه شدند

● حال من در مقابلش بودم...

چشم هامان به هم گره خوردند!
رشته هامان تمام پنبه شدند
پی ابراز "دوستت دارم"
شعر ها بهترین بهانه شدند!

●  شاعری خود سیاستی دارد...

"دزدی بوسه" بیت خوبی بود
 فکر "صائب" به کار می آمد
نقشه ام پا گرفت و بعد از آن...
لحظه هایی که عاشقانه شدند

● حال آشفته را پریشان کرد...

 سرخود را به سینه ام چسباند
بغلم آسمان خوبی بود
من پلنگی و ماه در آغوش...
پنجه هایم شبیه شانه شدند

● باقی اتفاق را بگذر...

دست هایم شبیه یک نامه
حرف های نگفته در دل داشت
مهر بوسه به نامه ام زد و گفت:
دست هات محرمانه شدند!

● میبرد شعر آبرویم را ...

به گمانم نگفته را گفتم
نامه محرمانه را خواندم
همه ی داستان ما این بود
خاطراتی که شاعرانه شدند


محمدصادق امیری فر

سلام خدمت دوستانی که در این فراگیری شبکه های مجازی (که خودم هم عضو هستم و آدرس کانالم هم درج شده) اما  نوشتن وبلاگی را و کاغذی را بیشتر میپسندند.


سال 95 اتفاقات گوناگون بسیاری داشت.

دوستان بسیاری را از ما گرفت....


به قول استاد کدکنی:


ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است...



سال خوبی برایتان آرزو میکنم.


سراسر وجودتان مملو از شعر.

بس کن!نگو هی دست بردار از گناه خود

هرگز! پشیمان نیستم از اشتباه خود


پیغمبری که مکتبش را میپرستیدم

اعجاز چشمانش کشاندم در سپاه خود


بی آنکه سودای شریعت در سرش باشد

مومن به صف میکرد پشت هر نگاه خود


وقتی قدم میزد میان کوچه های شهر

دل میربود از عابران رو به راه خود


دستان گرمش را ندارم این زمستان...هااا

باید بگردم در پی شال و کلاه خود


چندیست دنبال تو ام! خوش آمدی ای عشق

منت نهادی بر یتیم بی پناه خود


محمد صادق امیری فر 


نگاه کن به جهان عاشقانه ها کم نیست

برای از تو سرودن بهانه ها کم نیست


به آیه آیه ی شعرم اگرکه خیره شوی

برای اهل تفکر نشانه ها کم نیست


اگر "زبان" نگشایم به شکوه باکی نیست

در آتشی که نشاندی "زبانه ها" کم نیست


گمان مبر که "خزان" است فصل لب هایم

که بار بوسه ی در این "خزانه ها" کم نیست


کجاست بعد تو زلفی که راضیم بکند

کجاست مثل تو؟!هرچند شانه ها کم نیست


#محمد_صادق_امیری_فر

"هفت" آسمان را گشته ام با چهره ای بیمار

پیدا کنم _شاید_ برای زخم خود "عطار"
 

محمد صادق امیری فر
از غزل جدید


به چشم هایت نگاه میکنم...

               به سیاهی شب

                     در دل سپید ماه!



محمدصادق امیری فر



دوستت دارم

 

مرا ببخش اگر برای گفتنش 

جمله ی صریح تری را پیدا نمیکنم


دوستت دارم 


به اندازه ی تمام دوستت دارم های دروغینی 

که این روز ها

 آدم ها به هم حواله میکنند!


حقیقت دوست داشتن من را 

از غزل های عاشقانه ام دریاب

از سپید سرایی هایم زیر آسمان شب!!


حقیقت دوست داشتن من را 

در نفس نفس زدن هایم برای دیدنت

شوقم هنگام دیدنت 

و مرگم در ندیدنت 

حس کن


دوستت دارم


مرا ببخش اگر برای گفتنش 

 جمله ی صریح تری را پیدا نمیکنم.


محمدصادق امیری فر







فایل صوتی این کار توی کانال هست

سلامی به گرمای غزلهای عاشقانه به دوستان همراه...


کم کاری حقیر رو ببخشید!! 



سالی پر از اتفاقات خوش رو براتون آرزومیکنم !

ابهت داشتم روزی ولی اکنون زمین گیرم...


که بی تو تخت جمشیدی بدون شور میمانم


محمدصادق امیری فر


اگر "خط" خوشی دارم تمام علتش این است...

 

که "خط" چشم هایت را همیشه "مشق" میگیرم

 

محمدصادق امیری فر